دل نوشته
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت

و من در پس این پرده هنوزم از دنیا گریزانم

روزگارم را چه بگویم که زندگی را بر من تباه کرد

سیاه کرد

فنا کرد

آرزوهایم را چه کنم که فراموشی را باید ستایش کنم

تا آنها را از من بگیرد و با خود ببرد

تا شاید دیگر یادم نباشد که آرزویی داشتم

و یا شاید بهترباشد درصندوقچه های فولادی قلبهای از یاد رفته بگذارم

و به آنها بسپارم که رهایش نکنند

حرفهای زیادی در دل دارم

اشکهای فراوانی بر این چشمان غم زده دارم

نمیدانم که از چه بگویم و از کجا بگویم

اما ازهر کجا که باشد

خیالی نیست

که باید بگویم

شاید مجالی باشد برای تسکین این دردهایم

بر من خورده نگیرید که چرا نیستم و کم پیدا شده ام

یا كه هستم و دو تا شدم

یا كه چرا قلبی رو تسخیر كرده ام ولی اكنون جدایم از او

دردها را بجویید و ازآنها پرسش کنید که چرا من را اینهمه دوست میدارند

شاید که پاسخی بگیرید شما و این تن رنجور مرا رها کنید از بند

آری من روزگارم بد نیست ولی

نمی دانم خوب چیست !

قلبی دارم كه می خواهد بنویسد

نه برای او ، برای خودم

برای دل خودم

من سربازی برای دل خودم هستم

اگرچه نامم ساراست ولی

همچون لیلی می نویسم

زنده ام چون خدایم خواست كه باشم

به یادگار برای كسی كه نه !

برای به یادگار ماندن برای روزهای نیامده ی فردا می نویسم

تا یادم نرود آنچه كه بودم

چیزی نیست جز دل نوشته های من.



¤ هر شبِ با تو بودن
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 آرامشم

 میدونی ؟!

 هربار که میای تو بغلم

 بعد سرت رو میزاری روی سینه ام

 بعد الکی و از روی شیطونی

 با چشمای بسته

 که مثلاً خوابی

 هی خودت رو تو بغلم جا به جا می کنی

 بعد که یه نفس عمیق می کشی و بلافاصله لبخند میزنی

 از رضایت و آرامشی که داری

 بعد مثل لبای ماهی کوچولو ،

 یواشکی بدنم رو یه بوس کوچولو میکنی

 بعد پاهاتو گم میکنی لای پاهام

 بعد دستاتو جمع میکنی تو بغل خودت و

 مثل نی نی کوچولوها که آرومترین جای دنیا بغل مادرشونه

 خودتو تو بغلم جمع میکنی

 بعد منم هی خندم میگیره از این شیطونیات

 بعد موهات میریزه روی صورتم و

 منم میگیرمشون به دهانم

 بعد خودت رو می چسبونی به من و

 از بس بازی بازی کردی خسته شدی 

 چشمات آروم بسته شدن و خوابت برد

 اما من ،

 هنوز دارم نگاهت میکنم

 هوا روشن میشه

 اما من ،

 هنوز دارم نگاهت می کنم

 دوستت دارم

 ...



با تو بودن را میخواهم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

  با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.



دوستت دارم...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دوستت دارم بدان کنج دلم از آن توست

بیقرارت چون شوم آرامشم چشمان توست

من خراب حس و مشتاق نگاهت هر دمم

مرهم بی تابی من گرمی دستان تو ست.



میان...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست 

کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست

دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست 

فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .



خوب حواستو جمع کن
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

                                      هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی
 



برای خودت زندگی کن...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


برای خودت زندگی کن

 

 

 

کسی که تو رو دوست داشته باشد

 

 

باتو میماند

 

 

برای داشتنت می جنگد

 

 

اما اگر دوستت نداشته باشد

 

 

به هر بهانه ای می رود

 

 

             



می دانی؟
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->



تنهایی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

میان این همه مفاهیم پیچیده ریاضی تنها حکایت اعداد فرد را خوب آموخته بود
” فرد ” آن یک نفر است که وقتی زوج ها با هم میروند،
او باید یک تنه جور تنهایی اش را بکشد …
.
.
.
تنهایـــی هایم را هم هدفمند کنند ، راحت میشوم !
این روزها زیــاد به چشم می آیند . . !
.
.
.
تنهــا نیستم
ولی میان این همه شلوغی،
باز هم احساس تنهایـــی میکنم
و این است درد مـــن . . .
.
.
.
تو رفته‌ای
و من از تنهایی
ککَم هم نمی‌گزد دیگر!
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!
.
.
.
تنهایی را دوست دارم …
بی دعوت می آید ، بی منت می ماند ، بی خبر نمیرود …
.

 



خسته ام...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..
و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارمـ نیسـت را ! ببخشیـد !
کــه بـا بـودنـــمـ تـــــرافیـک کــــــرده امـ !!
.
.
.
خدایــــــــــــــــــا …
به حد کافی خیال بافتم …
و تنم کردم …
یه کم واقعیت شیرین …
لطفا
 .
.
.
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
.
.
.
هــر کــس از ایــن دنـیــا چـیـزی بـرمـیـدارد …
من امـا فـقـطـ ؛
دسـتـــ بــرمــیــدارمــ !